آزادی مهمترین موضوع انسان و همه مکاتب تاکنونی است. بهترین نقطه برای شروع هر بحثی سازنده بین فرد و فرد، بین فرد و جامعه، و بین جوامع نیز دقیقا همان معنا و مفهوم آزادی است.
آزادی انسان در خود و جامعه هنگامی است که فرد نیروی کار، اندیشه و علائق خود را برای رفع نیازهای خود و نهاد اجتماعی که در آن زندگی میکند بطور داوطلبانه برای بهره بری همگانی به اشتراک بگذارد. این بنظر نویسنده این سطور تنها تعریف آزادی فرد است و مشروط به نظم تعریف شده خاصی نیز نیست. در این تعریف عالیترین منظر اخلاقی انسان یعنی برآوردن نیازهای مادی و معنوی خود و انجام وظائف محول شده برای محیط زندگی (برای دیگران) را میتوان یافت. در اینجا سلسله مراتب قدرت در هر شکل آن (دولت و یا مذهب) ضرورت تعریف شده تاکنونی خود (یعنی ایجاد نظم) را از دست میدهند و نتیجتا فرد و نهادهای اجتماعی جامعه میتوانند سازماندهی خرد (و نه کلان) جامعه را بدون نیاز به سلسله مراتبی از هرنوع ایجاد کنند. اما سازماندهی وظایف کلان یک جامعه (نهاد دولت) زمانی موضوعیت پیدا میکند که برای خود مرزهای بین المللی قرار دهیم و خود را از دیگران جدا کنیم. در اینجا نیز وظایف نهاد دولت نخست محدود به ایجاد روابط این جامعه با جوامع دیگر در خارج از مرزها میشود. موضوع دیگری که سازمان اجتماعی تعریف شده ایی چون دولت را مبرم میکند ایجاد تسهیلات برای بهره برداری همگانی از منابع طبیعی آن منطقه جغرافیایی برای کلیه افرادی است که در آن محدوده مرزی زندگی میکنند. در اینجا وظیفه و یا نقش این سازمان اجتماعی (دولت) دیگر قهر طبقاتی و یا این قبیل مسائل نیست بلکه مدیریت کلان اجتماعی است. بهمین منظور این نهاد تنها از نمایندگان سازمانهای کار اجتماعی آن جامعه خاص تشکیل میشود و وظایف یک دولت حداقل را انجام میدهد.
نهادهای مشوق اخلاقیات همگی داوطلبانه تشکیل و با بودجه اعضا اداره خواهد شد و نیازی به سلسله مراتب ندارد. نهاد پلیس برای امنیت فرد نیز همگانی و هر فرد وظیفه همکاری با آن را بعهده خواهد گرفت و نیاز یه یک نهاد پلیس حرفه ایی موضوعیت خود را از دست خواهد داد. تجربه کوتاه شش ماهه بین بهمن 1357 تا تثبیت قدرت و ایجاد دولت سرکوبگر پلیسی ملی – مذهبی مهندس بازرگان – آخوند خمینی تائید و نمونه این جامعه بود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر